چند ماه پیش، وقتی که از حضور ناخوندهی آقای الف. تو خونهی خالهم و اون بعدازظهر عجیب نوشتم و بعد هم گفتم که خوشحالم که جای بچههاش نیستم و مجبور نیستم چیزی رو قضاوت کنم، به هیچ وجه فکر نمیکردم یک بار دیگه توی این وبلاگ راجع به آقای الف. چیزی بنویسم. و خب به هیچ وجه هم فکر نمیکردم اگه قرار باشه باز چیزی راجع بهش بنویسم، اون چیز این باشه:
بچههاش هم دیگه لازم نیست چیزی رو قضاوت کنن. چون آقای الف. دیشب فوت کرد. بر اثر کرونا.
+ یه صلوات یا فاتحه اگه بخونید ممنون میشم. خدا همهی رفتگان رو رحمت کنه.
+ داشتم دنبال لینک اون پستی که راجع به آقای الف. نوشته بودم میگشتم (این لینک) ، رسیدم به یه سری خاطرات روزمره از آزمایشگاه و برای صدمین بار به این نتیجه رسیدم که چقدر دلم تنگ شده برای همون اتفاقات روزمره و اون آزمایشگاه.