داشت بلند بلند به یکی از بچهها میگفت: "تو چرا اصلا نمیای؟! چرا اصلا اینجا نیستی؟! آخرین بار قبل از امروز، کی اومده بودی؟! ..."
برگشتم سمتش که بحث رو دنبال کنم و ببینم چی میگه، یهو انگار که منو دیده باشه و یادش افتاده باشه ادامه داد:" اون قدر فاجعهای که از خانم الف. هم کمتر میای!" :|
خندهم گرفت، گفتم: " الان من این جا معیار فاجعه بودنم؟!"
بقیه هم زدن زیر خنده!
گفت:" نه.... منظورم این نبود که! گفتم یعنی این سه ساله اینجاست، شما یه ماهه اومدید، ولی تعداد دفعاتی که شما تا حالا اومدید از این بیشتره!"
یه نفر گفت: " نه دیگه، فایده نداره مجتبی، حرفت رو زدی دیگه!"
+ آقا یکی بیاد به این بگه میتونه کلاً من رو تحویل نگیره و منم اگه خیلی احساس غربت کنم بالاخره خودم با یکی حرف میزنم :|
+ بله، ظاهرا ایشون هم دارن به یکی از شخصیتهای این وبلاگ تبدیل میشن و تا الان که ۳ تا پست رو به خودشون اختصاص دادن!