loading...

راسپینا

فصل طلایی

بازدید : 1000
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

چند وقت پیش یکی توی توییتر نوشته‌بود که عکاسه و تصمیم داره بعد از این که زندگی به حالت عادی برگشت، بره به ۵ نفر رایگان عکاسی یاد بده. از همون روز تو این فکر بودم که من چی کار می‌تونم بکنم؟ با خودم فکر کردم لازمه‌ش اینه که حرکتم اجتماعی باشه و حتما در رابطه با تعدادی آدم باشه. دقیقا چیزی که الان به هیچ عنوان نمیشه انجام داد.

شاید بتونم در همین حدی که بلدم به چند نفری قلاب‌بافی یا بافتنی یاد بدم. یا حتی ملیله کاغذی. ولی خب پیدا کردن اون چند نفر هم خودش مسئله‌ایه. میشه چند نفر از شما باشه که البته باید ساکن تهران باشید. میشه هم یه روز برم مسجدی، جایی و بشینم تا یکی بیاد و بهش یاد بدم. در حالت دوم وسایل رو هم خودم می‌گیرم. حالا شاید در حالت اول هم گرفتم. به هر حال که همین جا قول میدم به محض این که شرایط به حالت عادی برگشت، این کار رو انجام بدم!

به غیر از اون، شاید اگه گروهی پیدا کنم که بعد از قرنطینه به دانش‌آموزها کمک می‌کنن تا خودشون رو به درس‌ها برسونن، همراهی کنم.

یه تصمیم دیگه هم گرفتم و یه کارایی هم در جهت اون تصمیم انجام دادم که تو این پست یه چیزایی راجع بهش نوشتم، ولی هنوز نمی‌تونم بگم قضیه چیه. این تصمیم اجتماعی محسوب نمیشه، اما اگه بتونم انجامش بدم، فارغ از نتیجه، تحول بزرگی برای منه.

حالا از شما می‌خوام فکر کنید و یه کار بگید که بعد از قرنطینه می‌خواید انجامش بدید. به یه کار اجتماعی فکر کنید. کاری که الان امکان انجام دادنش نیست و حتی‌الامکان جدید هم هست. (مثلا من خودم تا حالا به کسی قلاب‌بافی یاد ندادم.) یا کاری که شجاعت زیادی می‌خواد و قبلا جرات نداشتید انجامش بدید.

می‌خواستم بگم تو کامنت‌ها بنویسید. ولی بیاید تبدیلش کنیم به یه چالش!

این جوری که عنوان همین پست رو بذارید روی پست‌تون و در آخر پست از هر تعداد که خواستید دعوت کنید که بنویسن. هر کس هم نوشت بیاد اینجا بگه تا من زیر همین پست، لینک پستش رو بذارم. اگه این پست من رو هم لینک کنید، بقیه می‌تونن بیان و لیست شرکت‌کننده‌ها رو ببینن و ایده‌های جدید بگیرن:)

قالب خاصی هم نداریم! اگه دوست داشتید شعر بنویسید، اگه دلتون خواست، متن ادبی بنویسید، اگه هم نه که هر جور دیگه‌ای که دوست داشتید:)

* شعر عنوان از آقای جعفر کسمایی

افراد شرکت کرده:

بازدید : 1223
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 23:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

آقا دنیا خیلی مسخره شده! رفتم سایت آموزش دانشگاه، دیدم معدل ترم پیشم ۱۹ و نیم ثبت شده! حالا از اینم قراره مسخره‌تر بشه، چون هر وقت اون یکی نمره‌م هم وارد کارنامه بشه، معدل میره رو ۱۹و هفتاد و پنج! این دیگه چه زندگی‌ایه آخه؟! ۱۹ و هفتاد و پنج آخه؟! ابتداییه مگه؟

+ گفتم بنویسم بلکه تو تاریخ ثبت بشه این مورد هم.

بازدید : 339
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 23:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

طی آخرین تفال‌هایی که به دیوان حافظ زدم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا اون آدمی‌که حافظ قبلا مژده‌ی حضورش در زندگیم رو می‌داد و اطمینان می‌داد که به زودی سر و کله‌ش پیدا میشه، بر اثر کرونا خواهد مرد!

چون تازگی‌ها حافظ فقط بحث رو عوض می‌کنه و راجع به این که باید خدا رو عبادت کنم و خلق نیکو داشته باشم حرف می‌زنه :|

+ عیدتون مبارک:)

بازدید : 743
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 1:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

تو بات ناشناس تلگرام از سر کنجکاوی گزینه‌ی " منو به یه ناشناس وصل کن" رو انتخاب کردم و با خودم فکر کردم تهش بلاکه دیگه!

حین این که ربات داشت دنبال فرد ناشناس می‌گشت فکر کردم آدم به یه ناشناس که حتی جنسیتش رو نمی‌دونه چی می‌تونه بگه؟ اصلا مگه میشه با یه ناشناس حرف بزنی و ناشناس بمونی؟ چه مکالمه‌ای باید داشته باشی که بعدش همچنان ناشناس باشی؟!

تو همین فکرا بودم که این پیام اومد "asl midi?" هم‌زمان که داشتم گزینه‌ی قطع مکالمه و بلاک رو انتخاب می‌کردم، از این که حتی نمی‌دونم این سه تا حرف مخفف چیه خنده‌م گرفت!

+ فقط می‌دونم یه تعدادی مشخصات رو با اینا می‌گیرن.

++ در همین حد پاستوریزه!

+ الان طرف داره با خودش میگه این چه دیوونه‌ای بود دیگه؟!

بازدید : 590
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 12:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

کافیه ۳ واحد الگوریتم یا درس‌های مرتبط با الگوریتم رو پاس کرده‌باشید، یا نه... کافیه در حد دو سه جلسه، سر کلاس الگوریتم یا درسی که با الگوریتم مرتبطه رفته باشید تا بدونید یکی از اولین کارها تو این شاخه، حساب کردن حالت extreme عه. یعنی میاید بدترین و بهترین حالت ممکن رو برای یه الگوریتم در نظر می‌گیرید و بعد با یه روش‌هایی محاسبه می‌کنید که این الگوریتم به طور متوسط تو چه زمانی اجرا میشه یا چقدر حافظه اشغال می‌کنه و از این حرفا.

بذارید یه مثال ساده هم بزنم. مثلا فرض کنید ۱۰ تا عدد رندم دارید که باید از کوچیک به بزرگ مرتب‌شون کنید. فرض کنید این عددها توی یه صف پشت سر هم ایستادن. توی یکی از الگوریتم‌های مرتب‌سازی، شما از اول صف شروع می‌کنید. عدد اول رو برمی‌دارد و با عدد بعدی مقایسه‌ش می‌کنید. اگه از عدد کناریش بزرگتر بود، دو تا عدد رو با هم جابه‌جا می‌کنید. اون قدر این کار رو ادامه میدید که و این عدد رو جلو می‌برید تا دیگه از عدد کناریش بزرگتر نباشه. بعد برمی‌گردید اول صف و همین کار رو با عدد بعدی انجام می‌دید. ( تو این لینک دو دقیقه‌ای می‌تونید ببینید چه اتفاقی میفته)

حالا حالت‌های extreme چیه؟ بهترین حالت اینه که اعداد رندمی‌که داشتیم، خود به خود مرتب بوده‌باشن از اول. این جوری شما اصلا لازم نیست کاری بکنید. در واقع هیچ عملیاتی لازم نیست انجام بدین و هیچ عددی رو لازم نیست جابه‌جا کنید. بدترین حالت چیه؟ این که عددای شما از بزرگ به کوچیک مرتب شده باشن. یعنی تک تک عددهاتون باید چند بار جابه‌جا بشن تا به اون جایی که مد نظر شماست برسن.

البته احتمال این که هر کدوم از این دو حالت اتفاق بیفته خیلی کمه. اما در نظر گرفتن‌شون تو محاسبات به ما کمک می‌کنه.

همه‌ی اینا رو گفتم که به کجا برسم؟ به این که دیروز داشتم به حالت‌های extreme‌‌‌ای که ممکنه برامون اتفاق بیفته فکر می‌کردم. بهترین حالت چیه؟ این که واقعا با گرم شدن هوا کرونا متوقف بشه یا درمانش به همین زودی‌ها پیدا بشه و مسئولین‌مون هم سر عقل بیان و عوض این که خودشون فرت‌فرت برن آزمایش بدن، تلاش‌شون بر این باشه که مردم معمولی هم مراقبت‌های لازم رو دریافت کنن و خوب بشن و تعداد فوتی‌ها از این بیشتر نشه.

بدترین حالت چیه؟ روزی که بالاخره این دوره تموم بشه، دو گروه باشیم. گروهی که نتونستن در برابر بیماری مقاومت کنن و از این دنیا رفتن و گروهی که باید تا آخر عمر داغ همه‌ی رفته‌هاشون رو تحمل کنن و در کنارش تا مدت‌ها وسواس هم دارن.

گفتم که این مدل تفکر و در نظر گرفتن حالت‌های extreme تو محاسبات الگوریتمی‌به ما خیلی کمک می‌کنه. مخصوصا این که احتمال پیش‌ اومدن بدترین حالت و بهترین حالت معمولا یه اندازه‌س. اما... مشکل اینجاست که من هر قدر هم می‌خوام خوشبین باشم، نمی‌تونم احتمال دو تا حالت بالایی رو یه اندازه در نظر بگیرم و اون کفه‌ای که حاوی بدترین حالته، به نظرم خیلی سنگین‌تره.

به غیر از این، چیزی که اذیتم می‌کنه اینه که واقعا کاری از دست‌مون برنمیاد. نهایتا با تو خونه نشستن می‌تونیم فقط به خانواده‌های خودمون کمک کنیم که مریض نشن. نه برای اون بنده خداهایی که مجبورن برن سر کار و مدام در معرض خطر هستن کاری از دست‌مون برمیاد، نه برای اونایی که این مریضی و خونه ‌نشینی مردم کار و بارشون رو تعطیل کرده.

فکر کردن به شرایطی که داریم یا در آینده خواهیم داشت به شدت اذیتم می‌کنه و کلا تمرکز ندارم که بخوام به هیچ چیز دیگه‌ای فکر کنم یا کار مفیدی انجام بدم. روزها همین طور داره می‌گذره و من واقعا نمی‌دونم چی کار باید بکنم.

+ شما چی کار می‌کنید برا داشتن تمرکز؟

* توضیح عنوان: اون مدل مرتب‌سازی که توضیح دادم اسمش «bubble sort» یا «مرتب‌سازی حبابی» هست.

بازدید : 489
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 15:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

چند ماه پیش، وقتی که از حضور ناخونده‌ی آقای الف. تو خونه‌ی خاله‌م و اون بعدازظهر عجیب نوشتم و بعد هم گفتم که خوشحالم که جای بچه‌هاش نیستم و مجبور نیستم چیزی رو قضاوت کنم، به هیچ وجه فکر نمی‌کردم یک بار دیگه توی این وبلاگ راجع به آقای الف. چیزی بنویسم. و خب به هیچ وجه هم فکر نمی‌کردم اگه قرار باشه باز چیزی راجع بهش بنویسم، اون چیز این باشه:

بچه‌هاش هم دیگه لازم نیست چیزی رو قضاوت کنن. چون آقای الف. دیشب فوت کرد. بر اثر کرونا.

+ یه صلوات یا فاتحه اگه بخونید ممنون میشم. خدا همه‌ی رفتگان رو رحمت کنه.

+ داشتم دنبال لینک اون پستی که راجع به آقای الف. نوشته بودم می‌گشتم (این لینک) ، رسیدم به یه سری خاطرات روزمره از آزمایشگاه و برای صدمین بار به این نتیجه رسیدم که چقدر دلم تنگ شده برای همون اتفاقات روزمره و اون آزمایشگاه.

بازدید : 391
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 19:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

بابا دیروز می‌گفت آدم بعضی وقتا از یه چیزایی شکایت می‌کنه، بعدا فکر می‌کنه کاش هیچ وقت از چنین چیزی شکایت نمی‌کرد. میری تو مترو، می‌بینی واگن‌ها همه خالیه و دو سه نفر با فاصله‌ی چند متر از هم نشستن... میگی کاش شلوغ بود مثل همیشه»

+ البته شما دوست عزیز، بشین تا تلوزیون اعلام کنه. الانم بیا کامنت بذار که «آمار ۲-۳ نفر تو هر واگن رو کدوم خبرگزاری گفته‌‌‌ای اهل باطل؟» بعدم برو خودتو بمال به ضریح حضرت معصومه که توطئه‌ی دشمن حسابی خنثی بشه. آفرین.

بازدید : 522
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 12:08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

کرونا اینقدر هم برام جدی نبود

گفتم :یعنی خطر ناک تر از پرایده یا زلزله ،برف و سیل که هر روز تو کشور آدم می‌کشه

دکتر با تعجب گفت : چرا همه چیز سیاسی می‌بینی

با خنده از پشت ماسک روبه دکتر گفتم : خدایش ما ایرانی‌ها را فقط این سیاسی بازی‌ها کشته نه !

اونم خندید گفت : قمی‌هم که هستی

گفتم نه آقا دکتر .

بازدید : 481
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 16:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا

به بچه‌ها گفتم اگر نصف شب احساس کردید یک چیز سنگینی پرت شد کف قطار، نگران نشوید ؛منم!


+ تختم شیب داشت! بدین شکل:

راسپینا

بازدید : 522
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راسپینا
گفت: میشه یه کم بری اون طرف‌تر که منم بشینم؟

رفتم اون‌ طرف‌تر.

گفت: ایشالا بری دانشگاه، ایشالا خانم دکتر بشی!

همین چند دقیقه پیش، رواق حضرت معصومه.

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 31
  • بازدید کننده امروز : 29
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 262
  • بازدید سال : 809
  • بازدید کلی : 72968
  • کدهای اختصاصی